ادبیاتی از قصرقند(کسرکند) مکران گدروزیا غربی

ادبیاتی از قصرقند(کسرکند) مکران گدروزیا غربی

قصرقند بهشتی در مکران....دست نوشته های من
ادبیاتی از قصرقند(کسرکند) مکران گدروزیا غربی

ادبیاتی از قصرقند(کسرکند) مکران گدروزیا غربی

قصرقند بهشتی در مکران....دست نوشته های من

قدیمیترین ساختمان چهبار

  این بنا به بدوران قاجار در زمان تسلط بریتانیا بر شبه قاره هند میباشد زمانیکه خاک بلوچستان بزرگ توسط انگلیس مکار پاره پاره نشده بود و شعبه های کمپانی هندشرقی از بنگال تا سواحل مکران امتداد داشت و خط تلگراف از همین مسیر به آنسوی شرقمیانه میرفت 

        به تاریخ حک شده بر سردر بنا دقت شود۱۸۶۹ میلادی 

 

و این بنا تا اوایل دهه ۷۰ خورشیدی ساختمان پست چابهار بود 

نظرات 5 + ارسال نظر
تفتان ایران دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 15:38 http://taftaniran.com

سلام و خسته نباشی به شما

مطلب زیبای شما را در سایت تفتان ایران درج کردیم .

منت وار

زکریا عزیزی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 23:41

سلام امان جان
مطالب زیبایت را خواندم
موفق باشی
رب تی میار

ستار جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 15:57 http://www.sarbazeytk.blogfa.com




سلام علیکم خسته نباشی انشالله که جمعه خوبی داشته باشی
برایت ارزوی موفقیت و شاد کامی خواهانم وبلاک سرباز ایتک بروز شد
وقت کردی سر بزن و یه داستان زیبا هم تقدیم به شما مهربان [گل]

روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.
پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جداشدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟
پدر که تا بحالدر عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، ونمیدانم.
در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آندیوار نقره‌ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیواربراق از هم جدا شد ، و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بستهشد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که ازیک شروع و بتدریج تا سی‌ رفت، هر دو خیلی‌ متعجب تماشا میکردند کهناگهان ، دیدند شماره‌ها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، دراین وقت دیوار نقره‌ای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله موطلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.
پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش
گفت : پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا!!!
www.sarbazeytk.blogfa.com

مرادجان چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 http://jadgalistan.blogfa.com

سلام برات وبلاگ قشنگی داری مرابانام دشتیاری مهدتمدن(مرادجان)لینک کن وخبر بده تالینکت کنم

zaki-------zakaria چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:33 http://kharathmusic.bbw.ir/

سلام داداش خوبی من بچه چابهارم اسمم زکریاهست میخوام باشماتبادل لینک داشته باشم اگه افتخاربدی عنوان وبلاگ منودانلوداهنگ وهواداران بلوچ مجیدخراطهاتووبلاگتون لینک کنید.حتماخبرم کنیدشماهم بگومن وبلاگت شماروبه چه عنوانی تووبلاگم لینک کنم منتظره جواب شماهستم
http://kharathmusic.bbw.ir/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد